اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)
عاشقی از فنا شروع شده
با "به نام خدا" شروع شده
ذکر خیرش همیشه بوده ولی
تازه این ماجرا شروع شده
من شنیدم از آدم و حوا
ولی از بچه ها شروع شده
"بچه های محله ی بالا"
از همان پنج تا شروع شده
سالیانی ست قبل دحو الارض
کار بیت الکسا شروع شده
دیدمش جبرئیل را می گفت:
یَک برو و بیا شروع شده
سفره پهن است و انبیا جمع اند
محفل انس با ... شروع شده
همه مشغول نذری و خیرات
بر محمد و آل او صلوات
درد سر پشت درد سر دارد
هر کسی عشق زیر سر دارد
تجربه بارها نشان داده است
عاشقی ربط با جگر دارد
«بی قراری» مسیر معراج است
هر پیمبر به آن نظر دارد
می که در خمره بیشتر باشد
مستی اش بیشتر اثر دارد
باید از آن صاحبی شد که
از دل رعیتش خبر دارد
پس به کس دل نمی دهم تا که...
...حضرت فاطمه پسر دارد
کوری چشم کور می گویم:
...بشنود آن که گوش کر دارد
مرتضی های فاطمه عشقند
اول و آخرش همه عشقند
قحطی آب بود و در یک آن
از کجا آمد این همه باران
سر یک سفره با غلامانت
می نشستی برای خوردن نان
فکر حال گدات هم بودی
گوئیا بوده است او سلطان
صدقه مخفیانه می بردی
در دل شب برای محرومان
نشده وعده ی بهشتت را...
...ندهی،خاصّه بر گنهکاران
تا که بر دین مان ضرر نرسد
این همه راه آمدی ایران
و چه خوب است آمدی اینجا
سایه ات مستدام آقا جان
دل ما در تلاطم است آقا
عاشق مشهد و قم است آقا
جز پریدن پری چرا باشد؟
عمر ، بی نوکری چرا باشد؟
قدر کافی دلم گرفتار است
صحبت از دیگری چرا باشد؟
کمی از جلوه های من کم کن
جز خودت مشتری چرا باشد؟
کودکی در حرم که گم شد،گفت:
پدر و مادری چرا باشد؟
این حرم خانه ی امام رضاست
پس در اینجا دری چرا باشد؟
بطلب باز هم ، زیارتِ من...
...دفعه ی آخری چرا باشد؟!
چه خبر از برات کرب و بلا
می شود؟ می بری؟ چرا؟ باشد...
با امید آمدم به محضرتان
فَتَصَدَّق عَلَیَّ یاسُلطان!
هر دلی که پر از غبار شده
به امید تو رهسپار شده
رزق من در همین زیارت هاست
مشهدم باز برقرار شده؟
مثل اینکه شفا گرفته کسی
در حرم باز انفجار شده
بس که با رعیتت تو مأنوسی
هر گدا با شما ندار شده
زندگیِ تو مثل اجدادت
بر مدار غم استوار شده
وقت و بی وقت توی خانه تان
مجلس روضه برگزار شده
گریه آورترین سوال من است
پلک چشمانتان چه کار شده؟
بوی ماه حسین می آید
کار این دل هم انتظار شده
بانی روضه های زهرایی!
ای محرم! چرا نمی آیی؟
سید باقر سیدی زاده
****************************
ای ابتدای صحبت و ختم کلام ما
جاروکشی صحن تو شغل مدام ما
در بین خادمان تو ثبت است نام ما
ما برده ی توایم و دو عالم غلام ما
ای هشتمین امام ! امام همام ما !
**
مژده رسید، غنچه ی زهرا دمیده است
آورده اند: "قامت هارون خمیده است"
نورت پدیده ایست که فوق پدیده است
قبل از سلام ما به تو از تو رسیده است
هر روز صبح زود جواب سلام ما
**
مشهد گدا پر است و کسی کم نمی برد
هم می برد ز فیض شما ،هم نمی برد
هدیه کسی برای کسی غم نمی برد
اهل بهشت را به جهنم نمی برد
کم نیست در مقام زیارت مقام ما
**
استاد درس عشق در این مکتبم رضاست
بیماری ام رضاست،دوای تبم رضاست
در قلب من رضاست، به روی لبم رضاست
نان شبم رضاست، نماز شبم رضاست
دایم به ذکر می گذرد صبح و شام ما
**
چشمت دلیل ذوق هنرمندهای ماست
شیرینی تو بیشتر از قندهای ماست
میلاد تو گشایش لبخندهای ماست
دیوان عشق، "از تو نوشتند" های ماست
"ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما"
**
صحنت پر از امید و لبالب اراده است
فرقی نداشت، هر که سواره ، پیاده است
یک دست زلف یار و یکی جام باده است
ابرو گشاده ایم که دستت گشاده است
مشهد به نام توست ولیکن به کام ما
**
در شان و رتبه ی تو غزل دل نگفته است
هرگز کسی قصیده ی قابل نگفته است
حافظ مجاز گفته و بیدل نگفته است
مضمون تازه ایست که "دعبل" نگفته است
ما هرچه گفته ایم سرودی به نام ماست
**
آن شب که صرف یاد تو شد خوش به حال ماست
وان شب که صرف بی خبری شد زوال ماست
عالم اگر که مال تو باشیم مال ماست
فتوا رسیده است که مستی حلال ماست
بی اذن توست آب خوش امام حرام ما
**
تو عشق را به اهل جنون یاد می دهی
بنیاد عقل یک شبه بر باد می دهی
امشب برات پنجره فولاد می دهی
حتما به هر که خواست گهرشاد می دهی
خوبی مرام توست، نه مثل مرام ما....
**
صیاد جز کنار تو زانو نمی زند
خورشید در رواق حرم سو نمی زند
مشهد که بی امید کسی رو نمی زند
با خانه ی خدا حرمت مو نمی زند
ای مشهد تو شعبه ی بیت الحرام ما
**
ای گنبد تو خانه ی خورشید یا رضا
ای مامن شبانه ی خورشید یا رضا
زد تکیه بر تو شانه ی خورشید یا رضا
گرم دمت زبانه ی خورشید یا رضا
خورشیدی و حرارت تو بار عام ما
مظاهر کثیری نژاد
****************************
عمریست من اسیر توام با خدا؛ خدا
عمریست بیقرار توام با دعا؛ دعا
خاکم که از عنایت دست تو پا شدم
هر ذرّه میشود به نگاهت طلا؛ طلا
در پیش پای کوه تو شعرم در انعکاس
از من رضا و از همه هستی رضا؛ رضا
عمریست من همیشه گرفتار مشهدم
چاره مرا نمانده به غیر از شما؛ شما
یادش بخیر تا گِرِهی کور میرسید
بانگ دعای مادر من یارضا؛ رضا
یادش بخیر سوژهی نقاشی قدیم
ایوانی از طلا و کنارش گدا؛ گدا
فرقی نکرده من همه حالم مسافر است
نقّاره میزنند؛ دلم باز زائر است
وقتی شما ز رعیت خود یاد میکنی
مرغ دلم ز دام غم آزاد میکنی
هر شب نصیب شور گل اشکهای من
فیض حضور باغ سناباد میکنی
میآید از نقاره صدای شفا شفا
داری کنار پنجره بیداد میکنی
من «یارضا رضا» به لب و تو دل مرا
آوارهی غروب گُهرشاد میکنی
تو کاروان حاجت هر لحظهی مرا
بسته به نور پنجره فولاد میکنی
ای بهترین تغزّل شور منارهها
شرقیترین سلام نماز ستارهها
هرجا به خاک کشور ما پا گذاشتی
ردّی ز نور و برکت دریا گذاشتی
تو آمدی و در پی تو خانوادهات
در هر کجا نشانهی زهرا گذاشتی
رؤیای سبز خادم «شیخ بها» شدی
جایی برای آمدن ما گذاشتی
تو آمدی و کعبه شدی در هوای طوس
حجّی برای خیل گداها گذاشتی
در حوضهای کوثر هر صحن روشنت
فیضی برای روضهی سقّا گذاشتی
دائم به فکر طوف تو و مرقد توام
من بیقرار آمدن مشهد توام
ای اولین تجلّی خورشید دیدنم
ای خاطرات روز و شب قد کشیدنم
مست شراب کاسهی سقایی حرم
تا چشمههای صحن عتیقت دویدنم
یادش بخیر «بر سر دوش پدر شدن»
از دست او به پنجرههایت پریدنم
یادش بخیر چاوشی پیرِمردها
یادش بخیر لذّت از تو شنیدنم
یادش بخیر اذن دخول سهسالگی
یادش بخیر گندم نذری خریدنم
گر نوکرم همیشه تو اعجاز کردهای
تو لکنت زبان مرا باز کردهای
فصل سرود عاطفهی عندلیب شد
حجّست و فصل طوف حریم حبیب شد
شکر خدا که جلوهی زهرای مهربان
ما را میان این همه قبله نصیب شد
ما حاجیان حجّ فقیران مشهدیم
کعبه برای ما حرم این غریب شد
حجّست و من دلم به هوای محرّم است
باید پرید و مست شمیمی ز سیب شد
چیزی نمانده تا شب «باز این چه شورش است»
باید گدای روضهی یابنالشبیب شد
باید برای جدّ غریبش عزا گرفت
باید ز دست لطف رضا کربلا گرفت
یابن شبیب روضهی ما روضهی بلاست
یابن شبیب غصّهی ما داغ کربلاست
یابن شبیب بر سر سینه نشسته شمر
خنجر به روی حنجرهی شاه سر جداست
یابن شبیب گر سر پاکش جدا نشد
ضربه زدن به گردنش از پشت نارواست
یابن شبیب عمّهی ما پابرهنه بود
دنبال آن سری که بلندای نیزههاست
در آسمان روضه پریدن عبادت است
داغ حسین فاطمه دیدن عبادت است
علی اشتری
****************************
امشب که خدا با تو نمایان شده آقا
انگار دلم تازه مسلمان شده آقا
از یاد برد نام بهشت ابدی را
هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا
هرکس كه رسیده است به جایی و مقامی
از خاک در خانه سلطان شده آقا
باید بنویسند كه گنجینه ی عرشیم
درسینه ی ما عشق تو پنهان شده آقا
فهمیده ام از هيمنه ي نورحضورت
با دیدن تو فاطمه خندان شده آقا
من را ببر از خانه به می خانه، ترم کن
دستی سرگیسو زده دیوانه ترم کن
لبخند بزن تا که ببینند رضا را
آیات جمالی و جلالی خدا را
لبخند بزن تا که ببینند حسینی
تا با تو حسن جلوه کند عرض و سما را
لبخند بزن تا همه در کیش تو آیند
تا شهر حسینیه کند صومعه ها را
باید كه شب آمدنت باز بگویند
تقوای تو را ،زُهد تو را ،شوق دعا را
بوی تو ز پیراهن یوسف گذري كرد
بخشيد به چشم تر يعقوب شفا را
ای آب و هوای دل من با حرمت گرم
ای ناز نفسهای خداوند دمت گرم
شیرین تر از اين شیوه ی غارتگری ات نیست
فریاد که دل خواه تر از دلبری ات نیست
یک عمر هلاک تو و اين جذبه ی عشقیم
خاک تو سرم باد که چون سروریت نیست
حتما به علي رفته ای اینقدر شگفتی
کس نیست،گرفتار دم حیدری ات نیست
ای معجزه ی دامن زهرا ز نگاهت
پیداست دلی همچو دل مادری ات نیست
هنگام حدیث است بخوان سلسلة العشق
تا خلق نويسند: تكي ديگري ات نيست
من آمده ام سجده کنم اوج بگیرم
گفتند که جانبخش تر از پادریت نیست
صد شکر خدا صحن گوهر شاد به ما داد
ما بی کس و او پنجره فولاد به ما داد
سوگند سر کعبه به دامان تو باشد
صد چله دل قبله چراغان تو باشد
من بچه ی آهویم و دنبال تو هستم
آقا به دلم حق بده حیران تو باشد
این خطه اگر سبز و بلند است و خدایی
اصلا نه عجیب است که ایران تو باشد
جبريل اگر بال و پرش سايه ی عرش است
بر روی سرش سایه ی ایوان تو باشد
بیچاره بهشت است که هر شام تولد
حیران چراغان خیابان تو باشد
امشب سر سال است بده خرجی ما را
ای شاه برات بقیع و کرببلا را
ما درد نهاني و تو آن لطف عياني
ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی
بدجور گره خورده به گیسوی شماییم
ما را ز سرت وا نکنی زود نرانی
بر فرش حرم گرد و غباریم و نشستیم
ما را نتکانی ، نتکانی ، نتکانی
ما نیز سفارش شده ی فاطمه هستیم
خواهی بکش اما در دیگر نکشانی
ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند
ما را به سر سفره ی غیري ننشانی
گيسوي من از غصه تان پيرشد آقا
كو كرببلا و نجفم ديرشد آقا
حسن لطفی
****************************
هر خانهای حالش به مادر بستگی دارد
در این حرم اما به خواهر بستگی دارد
وصلاست آب ناب سقاخانه بر جنت
یعنی شفا اینجا به کوثر بستگی دارد
از مرکز ایران به پایین ، دادن حاجت
حتما به تأیید برادر بستگی دارد
از بین هر باری که میآیی حرم با اشک
گاهی فقط به دیدهی تر بستگی دارد
از سر به زیری سربلندت میکند، تنها
آقایی عالم به یک سر بستگی دارد
هر کس که تو... هرجا که تو... هرجور میخواهی...
هرگونه تغییری به این هر بستگی دارد
دقت بکن گاهی قبول حاجتت حتی
به نوع داخل گشتن از در بستگی دارد
وقتی شدی مانند آهو بی کس و تنها
تازه به توضیح کبوتر بستگی دارد...
**
دل کندن دریا به ساحل بستگی دارد
به ماه نیمه، ماه کامل بستگی دارد
دل بردن و دل دادن و دل کندن و رفتن
کار جهان تنها به یک دل بستگی دارد
کار جهان را دل مشخص کند هرچند
دل هم خودش در اصل به گل بستگی دارد
آقا کریم است و رئوف است و حرم باز است
حاجت گرفتن پس به سائل بستگی دارد
میزان عشق و عقل و مهر و اشک معلوم است
شرط قبولی به معدل بستگی دارد
از آب سقاخانه بعد از حاجتت بردار
درمان به داروی مکمل بستگی دارد
اذن دخولت را بخوان در شهر خود، حاجت
به خواستن از درب منزل بستگی دارد
پس درس خارج خواندههای این حرم گفتند
که درس خارج هم به داخل بستگی دارد...
این که زیارت از نمازت هم مهم تر شد
به درک توضیح المسائل بستگی دارد
گاهی سلام از دور گاهی توی آغوشش
نوع زیارتها به مشکل بستگی دارد...
مهدی رحیمی
****************************
کرامت هست آن جایی که سائل می شود پیدا
اگر چه دست و پا گم می شود، دل می شود پیدا
گره از مشهد و قم وا نگشته بر نخواهد گشت
برادر خواهری اینگونه مشکل می شود پیدا
ز هر دلشوره ای دل را به دریای تو باید زد
که قدر اشک از امواج ساحل می شود پیدا
دل ایران ز لطف سایه ی خورشید مشهد گرم
و قم همشیره اش چون ماه کامل می شود پیدا
دو دلبر از جناب حضرت موسی بن جعفر چون
حسین و زینبی حیدر شمایل می شود پیدا
بدون زهر هم معصومه ی دور از رضا می مرد
مـثالش زینـب کبری، دلایل می شود پیدا
صابر خراسانی
****************************
عدم بودیم تو با یک اشاره هستمان کردی
و تا گیریم دامانت سرا پا دستمان کردی
به پای بست شیخ عاملی پابستمان کردی
شراب ناب سقاخانه دادی مستمان کردی
همین یک کاسه از آب حرم آنقدر گیرا بود
که گویا باده ی صد ساله در پیمانه ی ما بود
در ایوان شما مستیم ازین مستی شرف داریم
اگر افتان و خیزانیم اگر تنبور و دف داریم
اگر هو میکشیم اینجا اگر باده به کف داریم
از آن باشد که اینجا حس ایوان نجف داریم
امیر هشتم عالم! علی جانم! مگر قنبر نمیخواهی؟
فقط لب تر بکن آقا، بفرما سر نمیخواهی؟
به سر شوق شما داریم و روی دستمان، سرها
به رقص آورده ما را هم سماع این کبوترها
چه بارانی ز اشک شوق می بارد دمِ درها
دمِ باب الجوادت وعده ی دیدار نوکرها
نوشته: "آستان حضرت شاه کریم" اینجا
گدایی نه، که ما داریم "شاهی" می کنیم اینجا
جنون ما که مجنونیم از آن ابتدا بوده
دلیل این جنون هم حُسن بی حدِّ شما بوده
گمانم "عالم زر" درهمین ایوان طلا بوده
در آن عالم دم "قالو بلی"مان "یا رضا" بوده
توسلطان الرئوفی ازقدیم و از ازل بودی
الفبایی نبود اما تو شه بیت غزل بودی
خدا را در نماز کودکی در این حرم دیدم
بهشتی را که می گویند، با چشم خودم دیدم
به هر سمتی سرم چرخید، جولان کرم دیدم
چنان از تو کرم دیدم خودم را محتشم دیدم
یقین دارم قیامت نیستم من دست و پا بسته
دو رکعت نافله بالای سر، بار مرا بسته
به مهمان بیشتر آقا عنایت می کند اینجا
گدا، حاتم شده مشق سخاوت می کند اینجا
در و دیوار صحنش هم طبابت می کند اینجا
خدا هم آمده دارد زیارت می کند اینجا
به من خرده نگیر این عقل تعریفی ندارد که
شدم دیوانه اش، دیوانه تکلیفی ندارد که
داود رحیمی
****************************
تنها قبیلهای که به عالم زبازدند
این چارده ستارهی در رفت و آمدند
همشأن این عشیره کسی را ندیدهام
اینها فقط به قدّ خداوند همقدند
از آستان حضرتشان پر نمیکشم
فیضاند و تا همیشهی تاریخ ممتدند
مشهد، نجف، مدینه و کرب و بلا یا
هرجا مکان کنند بهشت مؤکّدند
شکر خدا که شیعهی این خانوادهام
شکر خدا که فال مرا با رضا زدند
این قوم عاریات زبانش رضا رضاست
بیچارهی عنایت سلطان مشهدند
دل تا قیامت از پی این قافله اسیر
این قافله «محمّد و آل محمّد»ند
آهو شدم دوباره به دربار میروم
تا ضامنم شود به دیدن آن یار میروم
امشب دلم دوباره هوای تو را گرفت
گفتند اهل گریه دوباره هوا گرفت
باران گرفت و راهی ایوان تو شدم
لبهای من ترانهی شوق رضا گرفت
آقا میان این حرم غرق آفتاب
باید دوای شبزده را از شما گرفت
بیمار پای پنجرهی تو «شکسته» گفت:
امشب گمان کنم که مسیحا شفا گرفت
ناقوس میزند دل تنگ منارهها
باید ز دست لطف رضا کربلا گرفت
وقت قنوت نافلهی گوشهی حرم
حس میکنم که دست دلم را خدا گرفت
«گندم به دست» نیّت احرام میکنم
نذر کبوتر سر این بام میکنم
بالاترین تجلّی اوج کمالها
تصویر ما برای تمام خیالها
از زعفران گنبدت آغاز میشود
پائیز و فصل نوبری پرتقالها
از آن زمان که چشم من افتاده بر ضریح
رغبت نمیکنم به نگاه غزالها
کوه گناه و شستشوی قطره های اشک
فیض شماست، حل شود اینجا محالها
فریادها کنار تو آرام میشوند
کنج لبت سکون همه قیل و قالها
شاید شما به موقف مرگم گذر کنی
صد در صد است ممکن این احتمالها
از جنس آن پیالهی رشک طلا منم
چشمانتظار آمدنت در «سه جا» منم
لطف شما همیشگی و بی نهایت است
ماندم چرا که یک دهه نامش کرامت است
شد نیّت همیشهی من مشهدالرّضا
بالاترین عذاب من این ترک نیّت است
دارائی گدای شما غیر خرج سال
وقف محرّم است و برای زیارت است
کار نگاه خادمتان کیمیاگری است
دنیا طلب نمودن ما هم جسارت است
میلی نمیکنم به عبادات بیحساب
تا دورهگردی حرم تو عبادت است
سلطان شمایی و دل ما فخر میکند
از اینکه در حوالی خاک تو رعیت است
دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر
عید آمده بیا و مرا کربلا ببر
علی اشتری
****************************
با این که پر شده قلم از واژه های تو
طبعم نمی کشد چه بگویم برای تو
لکنت گرفته است زبان قصیده ام
ماندم چگونه شعر بریزم به پای تو
جا مانده از شتاب تو این پای ناتوان
دستم نمی رسد به غبار عبای تو
این بار کرم کن و مضمون نو بده
تا یک غزل شوم، بپرم در هوای تو
از آن سوی ضریح به سویم اشاره کن
شب های تار شعر مرا پر ستاره کن
امشب دوباره شور تغزل گرفته ام
حس شروع نغمه بلبل گرفته ام
مثل نسیم روی چمن ها دویده ام
هر جا رسیده ام خبر از گل گرفته ام
بر دامن همیشه بهاری و سبز تو
با نور اشک دست توسل گرفته ام
از آسمان برای همه ناز می کنم
تا گنبد طلای تو پرواز می کنم
نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
این زائران خسته ، به عشق ولادتت
با عرض تهنیت به حضورت رسیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا چه قدر ریسه برایت کشیده اند
بوی غذای حضرتی و این همه گدا
مهمان نوازهای حرم سفره چیده اند
ای کاش در ضیافت تو دعوتم کند
امشب خدا نگاه تو را قسمتم کند
من با تو از حصار غم آزاد می شوم
با خواندن سرود تو دل شاد می شوم
یک بار از خرابه ی دل بگذر و ببین
از برکت قدوم تو آباد می شوم
تا آن زمان که بیشه پر از رد پای توست
آهوی دل سپرده ی صیاد می شوم
از سنگ هم گذشتم و آهن شدم ولی
دارم ز جنس پنجره فولاد می شوم
عمریست زیر سایه ی دستت نشسته ام
جز تو رضا به هیچ کسی دل نبسته ام
هرگز ز عشق خویش جدایم نمی کنی
محتاج بنده های خدایم نمی کنی
گفتی سه بار دیدن زوار می رسی
یا ایها الرئوف رهایم نمی کنی
دل تنگ روضه های حسین و محرمم
راهی خاک کرب و بلایم نمی کنی؟
این حرف آخریست که من با تو می زنم
مهمان سفرۀ شهدایم نمی کنی؟
خورشید من بتاب و دلم را سفید کن
وقت زیارت است مرا هم شهید کن
علی صالحی
****************************
از آن زمان كه طرح دلم را خدا كشید
آن را مكان سلطنت عشق آفرید
دل را به نام رعیت عشق اتنخاب کرد
بر تاج و تخت ملک خودش شاه برگزید
شاهی که مهربان رئوف است و آشنا
شاهی که از فقیر وگدا ناز می خرید
آنکه در آسمان و زمین تاج و تخت داشت
همپای بالهای زمین خورده می پرید
مانند چشمهای پر از رحمت و صفا
هرگز ندید دیده هرکس که دیده دید
آقا جهان به دور تو پروانه می شود...
شاهی شبیه شاه خراسان نمی شود
باید كبوترانه برایت غزل نوشت
باید تو را شبیه خدا بی مثل نوشت
وقتی به چشمهای شما میرسد غزل
باید به جای چشم دوكاسه عسل نوشت
آن كس كه جود را به تو بخشید ای رئوف
دل را گدای خان شما از ازل نوشت
طرز نگات زلزله انداخت در دلم
آباد خانه اش كه مرا بر گسل نوشت
کار گدای خانه تو پادشاهی است
باید برای لطف تو ضرب المثل نوشت
ای آنكه گشته ضامن آهو مدد رسان
در زیر صفر مانده تبم را به صد رسان
در محضر تو خاكم و از خاك كمترم
یعنی كه از تمام فلك نیز برترم
وقتی به پیش گنبد زرد تو میرسم
گویا بهشت كرده تجلی برابرم
گاهی شبیه یك نخ سبزم دخیل تو
گاهی در آسمان سرایت كبوترم
از اولین سفر كه به پا بوست آمدم
دیگر نشدكه از حرمت دل بیاورم
جز درب خانه ات در دیگر نمیزنم
حاجت به جز حریم توجایی نمیبرم
دستم بگیر غیر شما راه چاره نیست
در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
گنبد نگو بگو كه نگین جهانیان
گلدسته نه بگو كه ستون های آسمان
زائر نگو بگو كه ملك های عرش حق
خادم نه جبرئیل خداوند لا مكان
مرقد نگو و كعبه بگو بر ضریح او
بوی خدای میرسد از بارگاهشان
هر چیزدر جوار شما پر بها شود
بیهوده نیست قیمت بالای زعفران
هر جا رویم از سر خانت نمیرویم
از بس كه سفره كرمت هست بی كران
دنیا به آستان حریمت دخیل شد
كوچكترین گدای شما جبرئیل شد
موسی علیمرادی
****************************
با دلی خسته و با زلف پریشان ای کاش
بشوم راهی صحرای خراسان ای کاش
مثل مجنون به بیابان بگذارم سر را
یک بیابان پر از خار مغیلان ای کاش
زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت
بپذیرد زمن این شیوه ی رندان، ای کاش
مست از باده سوی خم برسم تا بشوم
مثل سلمان ز ره عشق مسلمان ای کاش
مثل آهویِ ز صیاد هراسان شده ام
باز هم راه دهد آهوی حیران ای کاش
پای من کاش که از قم سوی مشهد برسد
زعفرانی بشود مزه ی سوهان ای کاش
باز هم زائر کویت شدم ای یار سلام
به تو ای ضامن آهو شده صد بار سلام
نظری کن زکرم سائل مهمان شده را
گوشه ی چشم تو بس این دل ویران شده را
همه جا صحبت زلف و خم ابروی شماست
و ضریح دل ما رشته ی گیسوی شماست
عطر خوشبوی تو از بس که زبانزد شده است
چه معطر شده هر کس ز حرم رد شده است
حرمت ملجا هر کس که گرفتار تر است
آنکه از باب جواد آمده هشیار تر است
در محله خبر عیدی میلاد تو بود
که شفا خانه ی من پنجره فولاد تو بود
راستی پنجره فولاد ، و امضای شما
عاقبت از حرمت کرببلا برد مرا
باز هم آمده ام تا که بهایی بدهی
کاش لطفی کنی و کرببلایی بدهی...
مهدی چراغ زاده
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح
برچسبها: اشعار مدح و ولادت امام رضا(علیه السلام)